گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
تو را گم می‌کنم هر روز و پیدا می‌کنم هرشب
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 317 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

تو را گم می‌کنم هر روز و پیدا می‌کنم هرشب

بدین‌سان خواب‌ها را با تو زیبا می‌کنم هرشب

 ***

تبی این کاه را چون کوه سنگین می‌کند، آن‌گاه

چه آتش‌ها که در این کوه برپا می‌کنم هرشب

 ***

تماشایی‌ست پیچ و تاب آتش‌ها... خوشا بر من

که پیچ و تاب آتش را تماشا می‌کنم هرشب

 ***

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می‌کنم هرشب

 ***

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دستانت

که این یخ کرده را از بی‌کسی، «ها» می‌کنم هرشب

 ***

تمام سایه‌ها را می‌کشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می‌کنم هرشب

 ***

دلم فریاد می‌خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی‌آزار با دیوار نجوا می‌کنم هرشب

 ***

کجا دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی؟

که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هرشب

محمدعلی بهمنی

 

 تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 307 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت

دوباره گریه‌ی بی‌طاقتم بهانه گرفت

شکیب درد خموشانه‌ام دوباره شکست

دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت

نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست

صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت

زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر

نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت

امید عافیتم بود، روزگار نخواست!

قرار عیش و امان داشتم، زمانه گرفت!

زهی بخیل ستمگر که هرچه داد به من

به تیغ بازستاند و به تازیانه گرفت

چو دود بی‌سر و سامان شدم که برق بلا

به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت

چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت

ازین سموم نفس کُش که در جوانه گرفت

دل گرفته‌ی من همچو ابر بارانی

گشایشی مگر از گریه‌ی شبانه گرفت

 

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 262 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی‌زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی‌کُند

کسی به کوچه‌سار شب در سحر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظار این غبار بی‌سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی‌زند

گذرگهی است پر ستم که اندر او به غیر غم

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی‌زند

دل خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود

که خنجر غمت از این خراب‌تر نمی‌زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه‌های بسته‌ات

برو که هیچکس ندا به گوش کر نمی‌زند

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست

اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند

 

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


گفتمش بی‌تو چه می‌باید کرد؟
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 238 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

گفتمش بی‌تو چه می‌باید کرد؟

عکس رخساره‌ی ماهش را داد

گفتمش همدم شب‌هایم کو

تاری از زلف سیاهش را داد

وقت رفتن همه را می‌بوسید

به من از دور نگاهش را داد

یادگاری به همه داد و به من

انتظار سر راهش را داد...

سلمان هراتی


 

 تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


بيا و دفتر دل را دوباره دوره كنيم
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 260 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

عجيب حالم از اين زندگی به هم خورده ا‌ست

هميشه روزنه‌هايش برايم افسرده است

عفونت دهن آسمان و گند زمين

تمام پنجره‌ها را يكي يكي خورده است

همه شب از دمل ماه چرك مي‌تابد

و دست‌هاي خيابان شهر پژمرده است

فرار مي‌كنم از هر چه بود و هر چه هست

كه مرده شور مرام زمانه را برده است

به تو چطور بگويم به زندگي خوش باش؟

كه بوي گند مشام تو را هم آزرده است

بيا و دفتر دل را دوباره دوره كنيم

ببين چه زشت ورق‌هاي عمرخط خورده است؟

وگور ساكت ساعت كه بر رف افتاده

براي عقربه‌اي كز ابتدا مرده است


 تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای دوست
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 266 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

من گفته بودم عاشقم، اما فراموشش کن ای دوست!

از عشق اگر یک شعله در من مانده خاموشش کن ای دوست

نشنیده گیر آری اگر از عشق، حرفی با تو گفتم

مُرد آن عروس آرزوها پنبه در گوشش کن ای دوست

من تا سراب عاشقی صد بار از این دریا گذشتم

چون موج از این افسانه بگذر، ترک آغوشش کن ای دوست

می‌خواستم با عشق فرداهای روشن را ببینم

دیگر نگاهم را بگیر از من، سیه‌پوشش کن ای دوست

خط می‌زنم نام تو را از خاطرم، یاد تو را نیز

از من اگر نامی به یادت مانده مخدوشش کن ای دوست

عاشق شدم تا اتفاقی تازه در عالم بیفتد

این اتفاق افتاد، باور کن! فراموشش کن ای دوست

ناصر فیض

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 299 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

امشب به قصه‌ی دل من گوش می‌کنی

فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی

این دُر همیشه در صدف روزگار نیست

می‌گویمت ولی تو کجا گوش می‌کنی

دستم نمی‌رسد که در آغوش گیرمت

ای ماه با که دست در آغوش می‌کنی

در ساغر تو چیست که با جرعه‌ی نخست

هشیار و مست را همه مدهوش می‌کنی

مِی جوش می‌زند به دل خم بیا ببین

یادی اگر ز خون سیاووش می‌کنی

گر گوش می‌کنی سخنی خوش بگویمت

بهتر ز گوهری که تو در گوش می‌کنی

جام جهان ز خون دل عاشقان پر است

حرمت نگاه‌دار اگرش نوش می‌کنی

سایه چو شمع شعله در افکنده‌ای به جمع

زین داستان که با لب خاموش می‌کنی

 

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


به بوی زلف تو دم می‌زنم در این شب تار
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 290 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود

هوا گرفته‌ی عشق از پِیِ هوس نرود

به بوی زلف تو دم می‌زنم در این شب تار

وگرنه چون سحرم بی‌تو یک نفس نرود

چنان به داغ غمت خو گرفته مرغ دلم

که یاد باغ بهشتش در این قفس نرود

نثار آه سحر می‌کنم سرشک نیاز

که دامن تو ام ای گل ز دسترس نرود

دلا بسوز و به جان برفروز آتش عشق

کزین چراغ تو دودی به چشم کس مرود

فغان بلبل طبعم به گلشن تو خوش است

که کار دلبری گل ز خار و خس نرود

دلی که نغمه‌ی ناقوس معبد تو شنید

چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود

بر آستان تو چون سایه سر نهم همه عمر

که هر که پیش تو ره یافت بازپس نرود

 

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


چون باد می‌روی و به خاکم فکنده‌ای
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 294 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

چون باد میروی و به خاکم فکندهای

آری برو که خانه ز بنیاد کندهای

حسن و هنر به هیچ، ز عشق بهشتی‌ام

شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده‌ای؟

اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم

مرگم به لب نهاده غم‌آلود خنده‌ای

بخت از منت گرفت و دلم آنچنان گریست

کز دست کودکی بربایی پرنده‌ای

بگذشتی و ز خرمن دل شعله سر کشید

آنگه شناختم که تو برق جهنده‌ای

بی او چه بر تو می‌گذرد سایه‌؟ ای شگفت

جانت ز دست رفت و تو بیچاره زنده‌ای

  

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


چون ابر نوبهار بگریم درین چمن
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 214 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت

نامهربان من که به ناز از برم گذشت

چون ابر نوبهار بگریم درین چمن

از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت

منظور من که منظره افروز عالمی است

چون برق خنده‌ای زد و از منظرم گذشت

آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم

آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت

دریای لطف بودی و من مانده با سراب

دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذست

منت‌کش خیال تو اَم کز سر کَرَم

همخوابه‌ی شبم شد و بر بسترم گذشت

جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله، لیک

دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت

خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید

هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت

صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ

هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت

خوش سایه روشنی است تماشای یار را

این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


با منِ بی‌کسِ تنها شده یارا تو بمان
جمعه 9 مهر 1395 ساعت | بازديد : 285 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

پس از درگذشت نیما یوشیج، هوشنگ ابتهاج ملقب به «سایه» غزلی را با عنوان «با من بی‌کس تنها شده یارا تو بمان» در رثای دوستش نیما، خطاب به شهریار سرود.

شهریار نیز در پاسخ به سایه غزلی با مطلع «سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟» سرود. در ادامه می‌توانید این دو غزل زیبا را بخوانید.

غزل از هوشنگ ابتهاج:

با منِ بی‌کسِ تنها شده یارا تو بمان

همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان

من بیبرگ خزاندیده دگر رفتنیام

تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان

داغ و درد است همه نقش و نگار دل من

بنگر این نقشِ به خون شسته، نگارا تو بمان

زین بیابان گذری نیست سواران را لیک

دل ما خوش به فریبی است غبارا تو بمان

هر دم از حلقه‌ی عشاق پریشانی رفت

به سرِ زلف بتان سلسله دارا تو بمان

شهریارا تو بمان بر سر این خیلِ یتیم

پدرا، یارا، اندوهگسارا تو بمان

سایه در پای تو چون موج چه خوش‌ زار گریست

که سرِ سبزِ تو خوش باد، کنارا تو بمان

هوشنگ ابتهاج

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

تک درخت


 

پاسخ شهریار:

«سایه» جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟

زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست

این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز

دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه؟

آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز

بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه؟

دور سر هلهله و هاله‌ی شاهین اجل

ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟

کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته‌اند

هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟

بدتر از خواستن این لطمه‌ی نتوانستن

هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست

کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟

گر رهایی است برای همه خواهید از غرق

ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه؟

ما که در خانه‌ی ایمان خدا ننشستیم

کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه؟

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار

این قدر پای تعلل بکشانیم که چه؟

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند

ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟

شهریار

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

تک درخت

 

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


کجا به در برمت ای دل شکسته کجا
جمعه 9 مهر 1395 ساعت | بازديد : 266 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

کنار امن کجا، کشتی شکسته کجا

کجا گریزم از این‌جا به پای بسته کجا

ز بام و در همه جا سنگ فتنه می‌بارد

کجا به در برمت ای دل شکسته کجا

فرو گذاشت دل آن بادبان که می‌افراشت

خیال بحر کجا این به گِل نشسته کجا

چنین که هر قدمی همرهی فروافتاد

به منزلی رسد این کاروان خسته کجا

دلا حکایت خاکستر و شراره مپرس

به بادرفته کجا و چو برق جسته کجا

خوش آن زمان که سرم در پناه بال تو بود

کجا بجویمت ای طایر خجسته کجا

چه عیش خوش ز دل پاره‌پاره می‌طلبی

نشاط نغمه کجا چنگ زه گسسته کجا

بپرس سایه ز مرغان آشیان بر باد

که می‌روند ازین باغ دسته دسته کجا

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


این سوت آخر است و غریبانه می‌رود
جمعه 9 مهر 1395 ساعت | بازديد : 281 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو

باشد که خستگی بشود شرمسار تو

 ***

در دفتر همیشه‌ی من ثبت می‌شود

این لحظه‌ها عزیزترین یادگار تو

 ***

تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من

می‌خواستم که گم بشوم در حصار تو

 ***

احساس می‌کنم که جدایم نموده‌اند

همچون شهاب سوخته‌ای از مدار تو

 ***

آن کوپه‌ی تهی منم آری که مانده‌ام

خالی‌تر از همیشه و در انتظار تو

 ***

این سوت آخر است و غریبانه می‌رود

تنهاترین مسافر تو از دیار تو

 ***

هر چند مثل آینه هر لحظه فاش تو

هشدار می‌دهد به خزانم بهار تو

 ***

اما در این زمانه‌ی عسرت، مس مرا

ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو

محمدعلی بهمنی

 

 تک درخت

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


شربت خیار
پنج شنبه 8 مهر 1395 ساعت | بازديد : 451 | نويسنده : ارشیا | ( نظرات )

 مواد لازم

نمک         کمی

عسل        2 قاشق سوپخوری

شکر          2 قاشق سوپخوری

آب            2 فنجان

خیار متوسط      1 عدد

 

برای دیدن طرز تهیه به قسمت ادامه مطلب بروید.


موضوعات مرتبط: نوشیدنی ها , ,

|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


مدل موهای پسرانه
پنج شنبه 8 مهر 1395 ساعت | بازديد : 249 | نويسنده : ارشیا | ( نظرات )

موضوعات مرتبط: مدل موی پسرانه , ,

|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 50
:: بارديد ديروز : 140
:: بازديد هفته : 897
:: بازديد ماه : 3838
:: بازديد سال : 14963
:: بازديد کلي : 275345
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری